English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6214 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
qalified U واجد شرایط
qualifies U واجد شرایط
qualification U واجد شرایط
qualified U واجد شرایط
eligible U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
qualify U واجد شرایط
bona fide U واجد شرایط
quantifying U واجد شرایط شدن
quantified U واجد شرایط شدن
quantifies U واجد شرایط شدن
entry group U گروه واجد شرایط
quantify U واجد شرایط شدن
qualified U واجد شرایط لازمه
eligible U واجد شرایط مطلوب
qualificatory U واجد شرایط کننده
qualify for U واجد شرایط بودن
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
requirements U شرایط لازم
qualifications U شرایط لازم
necessary conditions U شرایط لازم
makings U شرایط لازم
ineligibility U فقدان شرایط لازم
ineligible U فاقد شرایط لازم
qualified U دارای شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
animalization U واجد صفات حیوانی
homozygote U واجد صفات پدرومادر
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
qui tam action U دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
binding U لازم الاجرا لازم
bindings U لازم الاجرا لازم
humanizing U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanised U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
term U شرایط
terming U شرایط
terms U شرایط
conditions U شرایط
the conditions U شرایط ان
termed U شرایط
emergency conditions U شرایط اضطراری
average conditions U شرایط متوسط
credit terms U شرایط اعتبار
disadvantage U شرایط نامساعد
dis qualified U فاقد شرایط
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
existing circumstances U شرایط موجود
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
payment terms U شرایط پرداخت
average conditions U شرایط عادی
admission requirements U شرایط پذیرش
delivery terms U شرایط تحویل
equilibrium conditions U شرایط تعادل
requirements of the credit U شرایط اعتبار
adverse factors U شرایط نامساعد
present conditions U شرایط فعلی
ambient conditions U شرایط محیطی
tropical condition U شرایط گرمسیری
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
boundary conditions U شرایط حدی
given conditions U شرایط معلوم
implied terms U شرایط ضمنی
condition of readiness U شرایط امادگی
conditions of purchase U شرایط خرید
conditions of contract U شرایط قرارداد
initial condition U شرایط اولیه
light conditions U شرایط نور
mutual terms U شرایط متقابل
conference terms U شرایط کنفرانس
marginal conditions U شرایط نهائی
boundary conditions U شرایط مرزی
final cinditions U شرایط پایانی
final cinditions U شرایط فینال
given conditions U شرایط معینه
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
implied terms U شرایط تلویحی
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
plateaus U شرایط پایا
plateaux U شرایط پایا
conditions of use U شرایط کاربرد
qualification U وضعیت شرایط
ball games U شرایط وضعیت
stability conditions U شرایط ثبات
ball game U شرایط وضعیت
plateau U شرایط پایا
suitable conditions U شرایط مناسب
tight spot <idiom> U شرایط سخت
fair play U شرایط برابر
actude conditions U شرایط حاد
conditions U شرایط اوضاع
actude conditions U شرایط شدید
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
usual conditions U شرایط معمول
working conditions U شرایط کار
competitive conditions U شرایط رقابت
standard conditions U شرایط متعارفی
standard condition U شرایط استاندارد
disadvantages U شرایط نامساعد
spring conditions U شرایط بهاری
terms of shipment U شرایط حمل
shipping terms U شرایط حمل
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
settlement terms U شرایط تسویه
sufficient conditions U شرایط کافی
competition conditions U شرایط رقابت
terms of trade U شرایط مبادله
terms of trade U شرایط معامله
second order conditions U شرایط ثانوی
terms of payment U شرایط پرداخت
terms and conditions U ضوابط و شرایط
settlement terms U شرایط پرداخت
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
circumstance U شرایط محیط اهمیت
bend U شرایط خمیدگی زانویی
meets U مطابق شرایط بودن
meet U مطابق شرایط بودن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
machining requirments U شرایط براده برداری
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
support conditions U شرایط تکیه گاهی
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
provisions of a contract U شرایط قرار داد
feudatory U تابع شرایط تیول
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
restructures U شرایط وام را عوض کردن
restructured U شرایط وام را عوض کردن
restructure U شرایط وام را عوض کردن
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
rescheduled U در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules U در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule U در شرایط وام تجدید نظر کردن
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
to satisfy conditions U شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
rescheduling U در شرایط وام تجدید نظر کردن
let (something) ride <idiom> U ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
differential effects U اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
requirement U لازم
incidents U لازم
incidental U لازم
needful U لازم
preequisite U لازم
obbligato U لازم
necessitous U لازم
Recent search history Forum search
1ما با شرایط می سازیم
2با درد بساز
2با درد بساز
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1coffee table conversation piece
2What conditions are necessary for seeds to germination?
1دلخوشیهای کوچک را در بدترین شرایط زندگی فراموش نمیکنم
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1incubation
0معنی crown در متون حقوقی چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com